مشاهدات دردناک یک زندانی سیاسی از شکنجه وحشیانه یک زندانی

بنام آفریدگار آزادی،
امروز وحشتناکترین ،زشت ترین ،مشمئز کننده و جندش آورترین تصویر زندگیم را با چشم خود دیدم که حاضرم حتی به قیمت جانم هم که شده در هر دادگاهی که لازم باشد آنرا شهادت دهم .امروز با چشم خود دیدم یکی از سر زندانبانان ،یکی از سر زندانبان که در زندان افسر نگهبان به آنها گفته می شود ،بنام محسن خاکی، ( زندانی درشت هیکل و بوری که ریشهایش را تراشیده بود را با خود به حفاظت زندان آورد) . دستها و پاهای زندانی بشدت می لرزید ،صدای التماس و زجۀ او را می شنیدم. من چون انتظار انجام کارم در دفتر حفاظت را داشتم با 2 نفر دیگر شاهد کل ماجرا بودیم .گویی مامورین آنجا هم می خواستند ما 3 نفر کل ماجرا را دیده و عبرت بگیریم .اول رئیس حفاظت آقای کرمانی با یک باطوم شروع به زدن زندانی نمود. 4 پاسدار حفاظت به همراه محسن خاکی افسر نگهبان هریک باطومی لاستیکی برداشته و تمام اندام زندانی را آماج ضربات خود قرار دادند. زندانی همچننان التماس می کرد و ضجه می زد گویا جرم آن جوان مقدار کمی مواد مخدر بود . ولی هر چه بود آن شکنجه وحشتناک مجازاتش نبود .زیر مشت ولگد و ضربات شکنجه گران جوان دیگر بر روی زمین افتاده بود .جیغ می زد ،التماس می کرد و ضجه می کشید .کرمانی رئیس حفاظت زندان رجائی شهر که چشمهایش را خون گرفته بود با آن مقدار کتک راضی نشد .با شتاب به اتاقی رفت و 2 باطوم برقی با خود آورد به سربازها گفت کنار بروند و باطوم برقی دوم را به محسن خاکی داد .2 نفری شروع به کتک زدن آن جوان کردند . جوان التماس می کرد .در چند ثانیه ای که محسن خاکی و کرمانی استراحت می کردند پای کرمانی را گرفته بود و التماس می کرد تنها خواهشش این بود که دیگر کتک نخورد. از شدت ضربات کنترل خود را از دست داده بود.همچنان گریه می کرد و ضجه می زد .در پایان کرمانی وی را مجبور کرد ته کفشهایش را بلیسد. این ماجرا مدت زمانی طولانی طول کشید .
بهروز جلوید طهرانی تنها زندانی در بند ازقیام داشجویان 18 تیر 137810 اسفند 1387 انتشار: