نامه از یک دوست

نامه ای از یک هموطن جوان پس از خواندن کتاب انچه برما گذشت
دوست گرامی ، من و خیلی از کسانی که برای آزادی و عدالت اجتماعی تلاش کرده اند اعتقاد داریم که صبح پیروز عدالت بر بی عدالتی با رشد فرهنگی مردم در راه است
با تشکر از شما دوست جوان من
محمدرضا اسکنری
با سلام
کتابتون رو خوندم
اونقدر منو جذب کرد که دیشب از ساعت 23 تا 6 صبح از جلو کامپیوتر تکون نخوردم و فقط مشغول خوندن بودم
نکات خیلی ریزی توش بود و قلمتون خیلی روان بود. هرچند فکر میکنم بعضی چیزا رو جا انداختی. با این حال خیلی منو متاثر کرد بطوریکه حین خوندنش چند باری گریه م گرفت. بعد از خوندنش خیلی دلم گرفت ...
دلم از دست این زندگی تنگ است /همه جا آسمان همین رنگ است
همه جا آسمان دلهاشان /هاله ای از غبار غم غم دارد
زندگی ها به هر زمان و دیار/ چیزی از حد خواست کم دارد
دلم از دست این زندگی تنگ است /همه جا آسمان همین رنگ است
دوستی ها در این زمان گویی/ از ریا رنگ و بوی میگیرند
مرده دلهای زنده قبل از مرگ /در کفن های کینه می میرند
دلم از دست این زندگی تنگ است /همه جا آسمان همین رنگ است
دستها نرم و قلبها سنگ است /همه جا آسمان همین رنگ است
سالها گفته ایم و می گوییم/ رنگی بالاتر از سیاهی نیست
هست اما نمی توانش دید /هیچ بالاتر از سیاهی نیست
رنگ فوق سیاه نیرنگ است /همه جا آسمان همین رنگ است