گزارشی از افغانستان

تقدیم به تشنگان قدرت، طرفداران حمله آمریکا به ایران
پیشا پیش میخواهم به همزبانان عزیز افغانی اعلام نمایم که هدف از نوشتن اين مقاله، توهین به مردم افغانستان و انسانهای آزاده آن مرز و بوم نيست تنها هدف این نوشته روشن کردن وضعيتی است که هم اکنون بر مردم افغانستان حاکم است. برای صحت گفتارم جهت روشن کردن اوضاع اسف بار مردمی که در افغانستان زندگی ميکنند با چند نفر از فریختگان افغانی در رابطه با نوشته حاضر صحبت کردم. آنان نه تنها درستی مطالب مندرج در اين نوشته را تایید کردند.بلکه مرا نيز در تکمیل مطالب کمک نمودند. چندی پيش اتفاقی با انسانی که قلبش فقط به خاطر انسانیت می تپد آشنا شدم. پس از آشنائی و صحبت در رابطه با وقایع فلوجه در عراق به صحبت و نقش و عملکرد های امريکا در افغانستان پرداختيم. فرد مذبور اطلاعات کاملی در رابطه با افغانستان و شرايط زندگی مردم افغان داشت. وی چند روز پیش از افغانستان برگشته بود. در مدت اقامت 6 ماهه اش در افغانستان با نیروهای خارجی و داخلی در افغانستان کار کرده بود. وی بعنوان مترجم دری و فارسی به افغانستان اعزام ميشود. قبل از سفر به افغانستان وی موافق تمام کارهای اروپائیان و آمریکا در افغانستان و از جمله حمله نظامی امريکا به افغانستان بود. ورود به خاک افغانستان وی همراه با ديگر افراد نظامی در بدو ورود به افغانستان به قرارگاه نیروهای ايساف در حومه کابل منتقل میشود. بگفته وی قرارگاه برخوردار از امکانات فراوانی بود حتی مجهزتر از يک هتل سه ستاره هم بود. قیمت مواد غذائی و سیگار چندین برابر ارزانتر از هلند وگاها از کابل هم ارزان تر بود. قیمت یک قوطی آبجو در قرارگاه 50 سنت بود در حالی که قیمت همان آبجو در بیرون حدود 3 ارواست. قیمت هر بکس سیگار 7 ارو است در حالی که در هلند بیش از 60 ارو میباشد. پس از استراحت و مشخص شدن کارهایش، برای آشنائی با مردم و منطقه اطراف راهی کابل میشود. در تمامی مسير حرکت هیچ خبری از بازسازی بچشم نميخورد. تنها در محله هائی که دولت و نیروهای خارجی در آن مستقر بودند بازسازی انجام شده بود. ویرانی، بدبختی، فقر و فحشا در گوشه وکنار شهر کابل و سایر شهرهای نزدیک به کابل به عیان دیده میشود. خودفروشی زنان و دختران به علت فقر در افغانستان بيداد ميکند و بقول سربازانی که در ماموریت های مختلف به کشورهای ديگر، رفت و آمد کرده بودند در هیچ کجای دنیا به این اندازه خود فروشی و ارزانفروشی را به چشم نديده بودند. لازم به توضيح است که داير کنندگان خانه های فساد و فروش زنان به سربازان و نیروهای خارجی با مسئولين دولت در ارتباط مستقيم هستند. آنان از این راه پولی بیشتر از حقوق ماهانه خود بدست میآورند. در واقع سکس در کابل حتی از تایلند هم ارزان تر است. در کابل یک هتل مجلل که مسئول آن یک خانم است، مرکزی برای فروش زنان افغان به خارجیان و فرماندهان، مسئولین و پول دارهای افغان در کابل است. طبقه اول این هتل مجهز به حمام سونا است که زنان افغان در آن به مشتريان ابتدا ماساژ میدهند و سپس با حداکثر 25 ارو مشتری خانم مورد علاقه اش را از ميان زنان مختلفی که در آنجا هستند انتخاب و به طبقه فوقانی هتل ميرود. مشتريان اصلی این هتل مسئولین جهادی دولت کنونی افغانستان هستند. مواد مخدر: مسئله دیگر مواد مخدر است. در هرنقطه ای از سرزمین افغانستان که خشخاش رشد ميکند خشخاش کاشته شده است. قیمت فروش خشخاش نيز توسط نیروها خارجی بخصوص نیروهای امریکا مشخص میشود. فروشنگان افغانی بهيچوجه کنترلی بر فروش مواد مخدر ندارند. در يکی از روزهها که فروشندگان افغانی تصميم گرفتند تا نرخ فروش مواد مخدر را بشکنند. آنان قيمت فروش را از کیلوئی 70 دلار به کیلوئی 50 دلارکاهش میدهند. چند ین ساعت طول نکشید که نیروهای آمریکائی به آن مغازه ها حمله کردند و مغازه های آنان را به آتش کشیدند. آنان در روزنامه خود که در کابل انتشار میدهند اعلام کردند که هدف حمله به مغازه ها مبارزه با مواد مخدر بوده است. این در صورتی است که امریکائیان، سران دولت کرزای، مجاهدین و نیروهای آنان، باقیمانده طالبان و القاعده همه در ترویج و رشد مواد مخدر در افغانسنان با هم همکاری می کنند. حال سوال اينست اگر آنان به واقع مخالف ترویج و رشد مواد مخدر هستند. پس چرا کاشت و فروش مواد مخدر حتی از زمان حکومت طالبان هم بیشتر شده است. حملات نظامی: هر چند وقت يکبار از طرف جنوب شرقی کابل، بخصوص "خاک جبار" مناطق اطراف کابل مورد حملات راکت و موشک قرار میگرفت. تمام این موشک ها فقط به خانه های مردم بدبخت، حاشیه نشین و زاغه نشین افغانی اصابت میکردند. هيچ وقت نشد که موشکی به مقر نیروهای ایساف برخورد کند. درصورتی که هدف حمله به قول تمام طرف های درگیر در جنگ در افغانستان، منهدم کردن امکانات دولت و نیروهای ایساف است . "خاک جبار" از قدیم الایام یکی از مناطق امن برای دزدان و راهزنان در دوران ظاهرشاه ، در زمان حکومت های کمونیستی، مرکزی برای مجاهدان و در حال حاضر مرکزی برای باج گیری از دولت و نیروهای ایساف میباشد. "خاک جبار" دارای موقعیتی استراتژیکی است و در حقيقت مرکز شليک موشک به کابل است. اما هر بار پس از شليک، نیروهای ایِساف، نيروهای دولت افغانستان، نیروهای طالبان و باقی مانده القاعده برای بستن قرارداد و گرفتن حق السکوت به مذاکره ميپردازند. بعد از حملات امريکائیها به افغانستان تنها هرج و مرج است که بر افغانستان حاکميت ميکند. تمامی نيروها، اعم از امريکائيها تا طرفداران طالبانی ها و القاعده و نيروهای ايساف و دولت افغان هر کدام برای رسيدن به اهداف خود به غارت، چپاول و ويرانی و مردم آزاری دست ميزند. از طرفی موشک پرتاپ ميکنند و از طرف ديگر سر ميز مذاکره مينشينند تا از هم ديگر باج بگيرند. براستی چه کسی بر مردم افغان حاکميت ميکند. بچه بی ریش: وی طی شش ماه اقامت در افغانستان شاهد اتفاقات و مسائلی بوده است که نگرش و ديدش را نسبت به خيلی از مسائل سخت دگرگون کرده است. وی چنین اظهار ميکند. یک شب همراه با چندین نفر از نیروهای هلندی، دانمارکی و آلمانی به مجلس مشروب خوری و رقص مرد زنگوله پا که توسط یکی از گروه های جهادی که هم اکنون در قدرت میباشند دعوت شديم. مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر به وفور به چشم ميخورد. رقاص این مجلس مرد جوانی بود که زنگوله ای به پا داشت و لباسی دراز که تا مچ پايش بود به تن کرده بود. وی در وسط مجلس شروع به رقصیدن کرد. از يکی پرسيدم داستان اين مرد رقاص جوان چيست؟ یکی از حاضران در مجلس گفت که این جوان متعلق به رهبر گروه است و ارزشش مهم تر از زن وی میباشد. هیچ کدام از افراد گروه حق ندارند که چپ به او نگاه کنند. او فقط متعلق به رهبر گروه است و هر فقط او بخواهد میتواند با او سکس انجام بدهد. وی از شنیدن اين قضايا سخت متعجب ميشود و خطاب به فرد مذبور میگوید مگر شما جزو گروههای جهادی و مسلمان نيستيد و بقول خودتان افغانستان یک کشور اسلامی است. مگر نه این است که لواط در اسلام حرام است. تازه رهبر شما مگر متاهل نیست. یکی از حاضرین، جواب داد اگر سکس درست نبود حتما خدا آلت تناسلی مرد را مانند کلنگ درست میکرد تا مردها نتوانند عمل سکس را انجام دهند . پس در این حکمتی است که خدا آلت تناسلی مرد را این چنین آفریده است. براستی با شنيدن اين ماجراها سخت دچار شوکه شدم و به سراغ يکی از از شاعران وآزاد مردان اين دياررفتم و در این رابطه و صحت و سقم این داستان با وی به بحث و گفتگو پرداختم. در حقيقت وی برصحت ماجراها انگشت نهاد و در اين رابطه نيز اطلاعات تکميلی داد که من خلاصه آن را به عرض خوانندگان عزيز ميرسانم. افراد بچه باز در افغانستان از گذشته دور تا کنون پسران خوشگل را تحت نام " بچه بی ریش" به عنوان ملک شخصی خويش قلمداد ميکنند و درست مانند زن خويش با آنها رفتار ميکنند. هر گونه ارتباط جنسی دیگران با " بچه بی ریش" خود را به مثابه تجاوز به ناموس خود تلقی می کند. بچه بازان معمولا در عروسی و سایر محافل که ده ها و صد ها نفر حضور به هم میرسانند به پای " بچه بی ریش "خود زنگوله مخصوص میبندند و پیراهن دراز که تا مچ پا می اید میپوشانند.از این پیراهن بنام " جامن" نیز یاد میشود. "بچه بی ریش" خود را مانند یک زن آرایش میکنند و در مجالس عمومی به عنوان رقاصه از او استفاده میکنند. ناگفته نباید گذاشت که شخص و یا مالک "بچه بی ریش" را به نام " کاته " هم یاد میکنند.در افغانستان داشتن " بچه بی ریش" یک امر عادی است و کسی که "بچه بی ریش" دارد باید شخصی باشد که کشتن آدم برایش همانند سر بريدن یک مرغ آسان باشد. در زمان حاکمیت مجاهدین یعنی قبل از حاکمیت طالبان، "بچه بی ریش" را مانند زنان عروسی میکردند. این رسم و فرهنگ در زمان دولت های کمونيستی جرم محسوب میشد و دولت با آن مقابله میکرد. در واقع بچه بازی " بچه بی ریش" در زمان مجاهدین در افغانستان به اوج خود رسید. چنانکه در سال 1992 در یکی از روزنامه های افغانی یک کاریکاتور بود که به پای برهان الدین ربانی زنگوله ای مانند "بچه بی ریش" بسته بودن و سایر رهبران جهادی دسته هنری را تشکیل داده بودن و استاد سیاف به ربانی خطاب میکرد که استاد " میده میده" ظریف رقص کن. یک جوک که در آن زمان نیز زبان زد عام و خاص شده بود این بود. وقتی که ظاهر شاه فرار میکند اتاق خواب او در تمام مدت حکومت های کمونيستی به همان حالت اصلی خود باقی مانده بود. تا اینکه مجاهدین به قدرت میرسند. زمانی که سبقت الله المجددی بر اریکه قدرت تکیه زده بود خواست روی تخت ظاهر شاه استراحت کند. وقتی به اتاق میرود میبیند که رو تختی ابریشمی ظاهر شاه نصف شده است. المجددی عصبانی میشود و میپرسد که کدام احماق این رو تختی را نصف کرده است. یکی از مسئولین میگوید که استاد سیاف نصف آنرا برده است تا برای " بچه بی ریش" خود "جامن" بدوزد. المجددی کمی آرام میشود و میگوید اگر برای "جامن" برده است عیبی ندارد. این گوشه ای از حکايات تلخ مردمی بود که امريکا برايشان صلح و آزادی به ارمغان آورد. آیا اينست ارمغان آزادی و صلح؟ رشد مواد مخدر، خودفروشی، ترويج " بچه بی ريش" و غارت و چپاول و بدبختی.
آیا اين همان است که شما برای مردم ایران هم آرزو ميکنيد. هزاران سال عقب گرد . شرمتان باد.
محمدرضا اسکندری 24 نوامبر 2004