کردستان من

مگر كردستان من چه كرده است؟

رضا جمشیدی

...و سرزمين من و نيشتمان من در ميان مه عظيمي گمش كرده اند بي آنكه جايي از كره جغرافيايي،انگشتي آن را نشانه كند كه«اين كردستان»است.سرزمين من محدوده مرزهايي است كه سيمهاي خاردار شناسنامه اش شده اند سرزميني كه بر هيچ دوربيني لبخند نزده است .سرزمين كردهاي بي كردستان...

آه...مگر كردستان من چه كرده است كه امتداد نامش از رنج به رنج به گستره اي از زخمهايي مي رسد كه زخمي ترين زخمهايند،كه دامنه اش بمبستاني از آخرين اختراعات زرادخانه هاست ،كه در مزرعه هايش هزاران مين چشم براه تيغه هاي داس كشاورزي‌ست كه نان از خدا خواسته است.

مگر كردستان من چه كرده است كه خانه خانه اش چشم براه كسي است كه هرگز نمي آيد كه ديوار ديوارش شناسنامه اي از كساني است كه هرگز نيامدند و قاب شدند و آب شدند كه اتاق اتاقش خاطره اي از بمب و موشك و خمپاره دارد كه خشت خشتش بر زير پوتينهايي كه مشكوك بوده اند ترك برداشته است كه روستا به روستايش انفال را براي آبروي تاريخ آفريده اند كه شهر به شهرش هلبچه شدند و سرزمين به سرزمينش كردستان كه وطن به وطنش...

مگر كردستان من چه كرده است كه تنبور به تنبورش از صداي گلوله هايي از چهار طرف نامعلوم»چمر»نواختند و «وي»كردند كه سنتور به سنتورش از هجوم تركشهايي از چهار طرف معلوم مرثيه سرودند كه دهل به دهلش گريستند و تنبك به تنبكش بر سر زدند و «چوپي» هايش بر زخمهايي بسته شدند تا خون را بند آورد

ادامه

http://rezajamshidii.blogfa.com/post-46.aspx

رضا جمشیدی