ترانه « بگو به باران » خواننده روح انگیز،

چند هفته است که درد شدید دیسک کمر حتی با استفاده کردن از قویترین مسکن ها، تشنه یک لحظه خوب راحتم. در همین حال بودم که در اثر درد شدید یک لحظه به خواب رفتم در تهران بودم و در یکی از خیابانها یکی از بهترین دوستانم بهزاد پورنوروز که در تابستان شوم اعدام شده بود قدم می زد. بسیار خوسحال بودم که او زنده است. با صدای که از تمام وجودم می امد او را صدا می کردم و به دنبال او می دویدم در همین حال بودم که از پشت برادر بهزاد، سیروس که او هم در سال 62 اعدام شده بود مرا از پشت گرفت و با من احوال پرسی گرمی کرد و گفت محمدرضا، بهزاد نمی خواهد با تو در خیابان راه برود چون از این مترسد که برای شما از طرف رژیم مشکلی پیش بیاید. در همین حال از خواب بیدار شدم صبح خوابم را برای همسرم تعریف کردم او در جواب گفت درست است درد دارید اما مدتی است که درد تو را به عقب نشینی وا داشته است پیام این خواب این است هنوز زود است که به خاطر درد پاسیف شوید. مقاومت کن تا که قولی که به دوستانت که رفته اند داده اید به پایان برسانید. پیام بیگناهی آنان و جنایت کار بودن حاکمان ظلم و زور در ایران. درست روز بعد در یوتوپ این ترانه را کوش دادم این ترانه، ترانه ای بود که بهزاد و سیروس و سایرزندانیان دوست داشتند .پس بیاید به این ترانه به یاد انان کوش کنیم