در دلم غوغايي بپا بود. ٢٢ خرداد را با آن حمله هاي وحشيانه به خاطر مياوردم و هراس دوباره از آنچه كه پيش رو داريم و بر سرمان خواهند آورد آزارم ميداد. اما ته دلم شور و اشتياقي بپا بود از اينكه انسانهايي را خواهم ديد كه يكبار ديگر و اين بار براي دفاع از زندگي انساني، براي رهايي كبرا و كبراها، دستانشان را به هم ميفشارند. در اين افكار غوطه ور بودم كه تاكسي توقف كرد و من ميبايست پياده شوم. به ناگاه