تقدیم به مادرم، که عشق ورزیدن و دوست داشتن را در مکتب او آموختم
محمدرضا اسکندری
تابستان و پائيز خوبی را نداشتيم. مردم هلند امسال تابستان و پائيز را با باران شديد و آسمانی هميشه ابری و بدون آفتاب گرم گذرانده بودند. پناهندگان افريقائی و مناطقی که خشک سالی آنها را به خاک سياه نشانده بود، دست خود را به آسمان بلند می کردند و هر کدام با زبان و لهجه شيرين خود با خدا نجوا می کردند. ای خدای عادل اين چه عدالتی است. در اينجا شب و روز باران می بارد و حتی برای ديدن و احساس کردن خورشيد بايد جشن و شادی برگزار کرد، در حالی که در افريقا و خيلی از کشورهای جهان در طول سال حتی يک قطره باران نمی بارد. آخر انسانهای که در افريقا و ساير نقاط دنيا زندگی می کنند چه گناهی کرده اند. برای پناهندگان تازه وارد خيلی عجيب بود که نقل و نبات مجالس هلندی گفتگو در رابطه با وضعيت هوا بود. شايد در طول روز هر فرد بيش از چند بار در رابطه با هوا صحبت می کند. علاوه بر بی جوابی و بلاتکليفی که گريبانگير پناهندگان شده بود، آسمان خاکستری و هميشه بارانی هلند خود بر درد پناهندگان می افزود
ادامه مطلب کلیک کنید