سردشت محمد صالح
(شاعر نوپردازکرد)
*کامران رحیمی
سردشت محمد صالح
در سال 1359 هـ.ش در شهر سلیمانیه کردستان عراق دیده به جهان گشود.وی دستی بلند در
عرصهی روزنامهنگاری کردی و رسانه های الکترونیکی دارد به طوری که در گذشته
سردبیرروزنامهی بنیاد،عضو هیئت تحریریهی روزنامهی ناظر (چاودیر) بوده و هم اکنون نیز صاحب امتیاز و سردبیر مجلهی
مردم(خهلک)میباشد.
سردشت ،علاوه بر
فعالیتهای مطبوعاتی، به صورت حرفهای، قدم در وادی شعر و شاعری نهاده به طوری که تا کنون چند دفتر شعر تحت عناوین،
«ما خواهان پیامبری هستیم که زن باشد» ، « دعوای خیانت برایم میسر نیست»،«نامهی
حوا به خدا» و مجموعه داستانهای کوتاه«بهشت همین جاست» از وی به زیورطبع آراسته
گردیده است.
ذهن وزبان شاعر
در این مجموعهها ساده،روان،صمیمی و
زودیاب با تصاویر ایجازگونه و حسی است و
جمله تمها و درونمایهی اشعارش عموماً درگیر پرداختن به مباحث امروزی، انتزاعی و خاصه مسایل و مصائب اجتماعی،عینی و ملموس در ریخت و فرمهای نوین میباشد.
مجموعههای حاضر
بخشی از دغدغههای شاعرنوپرداز است كه جسورانه در این راستا گام نهاده و با حركتی نوین دستاوردهای دیروز و امروز ادبیات كردی را
درهم تنیده و بیباكانه، در سودای در نوردیدن افقهای فردای نزدیك است. ناگفته پیداست
تمجید و تحلیلی از آثاری از این دست، تلاشی
است جهت بازنمایی توانایی هنر مدرن کردی به عنوان یكی از ارزشمندترین دستاوردهای
انسان معاصر در سیر تكوینی تاریخ،وباز نمایی و معرفی آن به نسل امروز است.
آنچه در پی میآید ترجمهی آزاد،چند
قطعه شعراز دفتر« دعوای خیانت برایم میسر نیست» میباشد:
(1)
برخواهم گشت ...
پدر: اولین مجرم
زندانی ست برای زندگی
من: پرندهای تشنه
که در اعماق دریا غرق گشتهام
تو: سیه روزی خوش اقبال
او: هنوز به
ریش من+ تو میخندد
(2)
نتوانستم لب تر کنم
شکوه سکوت ساعت را در هم شکستم
تا میزان شد
با زمان بیگانهام
(3)
چقدر سخته ...
دیدن دستخط کشته شدگان
و دستی که میپوسد و خطی ناتمام
و تو میدانی که دیگر نخواهند نوشت ...
(4)
مردی پیر
بر پشتبام برگ
پارو زدن برف
خستهاش کرده بود .
(5)
خواهم رفت ...
در اینجا مجال نظارهگری نیست
عمر پیش از شکوفایی
خواهد مرد .
(6)
دوباره برف نرمک نرمک میبارید
باید بار دیگر به پشتبام برود
زوزهی گرگی را میشنید
و تمام دغدغهاش این بود که خری عرعر
نکند .