نمک گندیده

داستان مریم، داستان انسانهای است که فریب مار های خوش خط وخال را خورده اند
مریم هر چه داشته فدای کسی کرده است که به او جز دروغ چیز دیگر در خارج کشور تحویل نداده است
حال مریم با یک جوابها منفی دولت هلند با داشتن سه فرزند در آستانه اخراج از کمپ پناهندگی می باشد. او و بچه هایش هیچ امکانی در ایران ندارند و شوهرش نیز به آنان خیانت کرده است
حسین هر هفته با بچه هایش تماس تلفنی می گیرد و به آنها می گوید که آنها را به انگلیس خواهد برد. بچه ها هنوز به دروغ های پدرشان دل خوش کرده اند. مریم و بچه هایش همراه افراد مجرد که از کشورهای مختلف آمده اند در یک واحد زندگی می کنند. او هر روز به مسئولین کمپ مراجعه می کند و از زندگی کردن با افراد غیر ایرانی در واحد شکایت دارد. علاوه بر این مشکل، به خاطر کوش نکردن فرزندانش به او، هر روز یکی از بچه هایش در مدرسه مشکلی به وجود می آورد. یک روز به جرم دزدی و روز دیگر به جرم تهدید دختران همکلاسی از مدرسه اخراج می شوند
بچه ها برای گفته های مریم ارزشی قائل نیستند. در واقع هر روز مریم دم در اتاق مددکاران کمپ است و تقاضای کمک می کند. مریم نیز همانند هزاران زن ایرانی دیگر قربانی شده است. او این بار نه توسط رژیم جمهوری اسلامی بلکه توسط مدعیان دروغین سیاست که از انسانیت بوی نبرده اند، قربانی شده اند. این سیاسی های صادق کسانی بودند که می خواستند مملکت را نجات و آزادی، عدالت و برابری را برای مردم ایران به ارمغان بیاورند
محمدرضا اسکندری
ادامه داستان کلیک کنید