قاره سبز هم سیاه است
با لباسی نازک که روی آن رنگ های شاد نقش بسته بود از طرق فرودگاه آمستردام وارد هلند شده بود. اگر چه اواخر تیر ماه بود ولی هوای هلند بارانی و دمای حداکثر 15 درجه بالای صفر را نشان می داد. برای دختر زیبائی همانند عایشه که چنین هوای را در تابستان آنگولا هیچگاه ندیده بود تعجب آور بود. آنروز او غیر از لباس نازک تابستانی چیزی در ساک دستی خود نداشت. پس از معرفی خود به پلیس فرودگاه و تقاضای پناهندگی به دلیل تعطیلی مرکز پلیس خارجی، تا ساعت 9 صبح او میبایستی در سالن ترانزیت روی صندلی منتظر می ماند. هر چه زمان به صبح نزدیک می شود عایشه به خود می لرزید و از سرما صبح دندانهایش آهنگی همانند طبل جنگلهای آفریقا را می نواخت. با راه رفتن و بیدار ماندن هم مشکل سرما حل نمی شود. آیا پس از این سرما گرمایی در راه خواهد بود.
آن شب یکی از شبهای تلخ زندگی عایشه بود. آخر عایشه ای که در ناز و نعمت بزرگ شده بود هیچ سردی و گرمی را نه چشیده بود. ساعت 9 صبح فرا رسید و عایشه خود را به دفتر پلیس خارجی معرفی و پس از بازدید بدنی و پر کردن چند فرم، تحویل سازمان مهاجرت داده شد. عایشه پس از یک هفته به یکی از کمپ های شمال هلند انتقال داده شد. در کمپی که بیش از 400 نفر دار آنجا زندگی می کردند. عایشه پس از وارد شدن به واحد، متوجه می شود که 7 زن جوان هم وطن او در این واحد زندگی می کنند. عایشه خوشحال می شود زیرا پس از یک هفته می تواند با زبان خود و به راحتی با آن صحبت نماید.
عایشه. من لباس گرم ندارم و نمی دانستم که هلند تابستان و زمستان مشخصی ندارد. پول زیادی هم ندارم که لباس بخرم. آیا شما می توانید مرا راهنمایی کنید؟ آخر بدون لباس گرم نمی توانم به بیرون از اتاق بروم.
مریام که از او مسن تر بود. پس از درست کردن یک چای برای عایشه، گفت. در کمپ کسانیکه لباس ندارند می توانند هر هفته 1 روز لباس دست دوّم با پرداخت چند سنت بخرند. چه شانس خوبی، امروز ساعت 3 بعد از ظهر این محل باز است.
عایشه خیلی سریع در کمپ با همه دوست می شود. او از لحاظ سطح خانوادگی در آنگولا و ضعیت خوبی داشته و در خانوادة مترقی اسلامی بزرگ شده بود. پس از دو هفته زندگی در کمپ عایشه توانسته بود سر از همه چیز در بیاورد. برای عایشه همه چیز زیبا بود. او همانند کبوتری سیاه و زیبا و همانند کبکی خرامان و با وقار در کمپ راه می رفت. به خاطر اندام زیبا توجه تمام مردان و جوانان کمپ را به خود جلب کرده بود. هر جوانی چه سیاه و چه سفید سعی می کرند که با او دوست شوند. عایشه می خواست که با همه دوست باشد، اما جوانان و مردان جوان دوستی با او را برای ارضای امیال جنسی خود می خواستند و او را تعقیب می کردند.
یک شب عایشه به دیسکوی روستا می رود.گرمای هلند از اینجا آغاز می شود. یکی از مردان جوان کمپ نیز در همان دیسکوی بود که عایشه رفته بود.پس از سلام و علیکی، عایشه و مرد جوان شروع به رقص می کنند. اکثر جوانان هلندی با مشادۀ رقص زیبای عایشه و حرکت های موزون اندام او تحریک می شوند. پس از نیم ساعت اکثر دختران و پسران در دیسکو غرق تماشای عایشه می شوند. ساعت از سه صبح گذاشته بود و عایشه قصد رفتن به کمپ را داشت. مرد جوان هم کمپی نیز همراه با عایشه به سمت کمپ حرکت می کند. در قسمتی از راه که هیچ پرنده ای پر نمی زند و تاریکی بر همه جا خیمه زده بود. مرد جوان از عایشه می خواهد که راه را کج کند و به سمت قسمت جنگلی مسیر جاده برود. عایشه قبول نمی کند. در نهایت مرد جوان عایشه را با تهدید و با در آوردن چاقو او را به سمت قسمت جنگلی می برد. پس ازوارد شدن به قسمت جنگلی و بحث و جدل با هم، عایشه را مجبور می کند که لباسهایش را در بیاورد تا به او تجاوزکند. عایشه هیچ کاری انجام نمی دهد اگر چه چاقوی مرد به شاهرگ او چسپیده است ولی او نای در آوردن لباسهایش را ندارد. مرد متجاوز خود دست به کار می شود و لباسهای عایشه را با آن هوای سرد و زمین نمناک در می آورد. به خاطر اینکه از لحاظ امنیتی خطری متوجه او نشود تصمیم می گیرد که ایستاده به عایشه تجاوز کند. پس از تجاوز به او می گوید اگر در این رابطه به پلیس و یا مسئولین کمپ گزارش بدهد او را خواهد کشت و از هلند فرار خواهد کرد. او به عایشه می گوید. من تا به حال در 4 کشور با اسم ها و ملیت های مختلف تقاضای پناهندگی کرده ام. پس باید بدانید که کشتن تو و فرار کردنم به کشور دیگر کار آسانی است
عایشه با درد و غمی گران همانند کبوتری که بالهایش را چیده باشند پس از پوشیدن لباسهایش از جنگل بیرون می رود و خود به تنهایی به سمت کمپ به حرکت در می آید. او به اتاقش می رود و بر حال خویش می گرید. روز بعد به مدرسه نمی رود و از اتاق خود خارج نمی شود. پس از چند روز غیبت در کلاس با تهدید به کم کردن پول خورد و خوراک راهی مدرسه می شود.
مسئولین و خیلی از دوستان عایشه متوجه می شوند که هر روز او پژمرده تر می شود.صورت و لب های زیبایش همانند یک سیب پلاسیده می شود. پس چند هفته او خواستار ملاقات با کارمندان کمپ می شود. عایشه در طول این مدت نه تنها از تجاوزی که به او آن هم درهلند شده بود رنج می برد. مشکل دیگر او این بود که نمی دانست مرد متجاوزی با کندوم و یا بدون کندوم به او تجاوز کرده است. پس از قاعده گی خیال او راحت بود که حامله نشده است. عایشه فکر می کرد اگر آن مرد مبتلا به ایدز باشد چه خاکی باید به سر بریزد. عایشه حال آمده بود در این رابطه صحبت کند.پس از باز گو کردن آنچه که در آن شب ظلمانی بر او گذشته بود از مسئولین کمپ خواست تا او را کمک نمایند. یکی از مسئولین به عایشه می گوید که او از هر نوع کمک به او دریغ نخواهد کرد.
مسئول کمپ. برای کمک به تو ما باید نام فرد متجاوز را بدانیم. در ضمن به همراه ما به پلیس مراجعه می کنید و در آنجا علیه مرد متجاوز شکایت رسمی می کنید. در این کشور از نظر قانونی جرم تجاوز بیشتر از قتل می باشد.ما، دولت و سازمانهای حمایت از زنان از تو حمایت خواهد کرد و هیچ مشکلی برایت پیش نخواهد آمد.
عایشه با توجه به حرفهایی که آن شب هنگام تجاوز شنیده بود جرأت نمی کند نام او را به آنان بدهد. در نهایت تنها کاری که مسئولین کمپ برای او می کنند، آزمایش هایی در رابطه با بیماریهای مقاربتی و ایدز است.
پس از آمدن جواب آزمایش ها، عایشه به دفتر پزشکی کمپ خوانده می شود و به او اعلام می شود که او مبتلا به هیچ بیماری نشده است.
عایشه دیگر سرزنده و شاداب نیست. هر روزلاغرتر و ضعیف تر می شود. برای او درس خواندن و بیرون آمدن از خانه هم زیاد جالب نیست.
درست در همین زمان که این اتقاق افتاده بود یک دختر مغولستانی هر هفته چندین روز از مدرسه غیبت می کرد به مسئولین کمپ و سرپرست خود مراجعه و می گوید که توسط یک مرد به خانه ای برده شده است تا در آنجا با او و افراد دیگر سکس انجام دهد. او نمی خواهد که نام آن مرد و جای او را به پلیس و مسئولین بدهد. تلاش مسئولین و سرپرست او به جای نمی رسد. پس از چند ماه دختر مغول ناپدید شد و هیچ کسی پیگیر مسئله او نشد.
تجاوز به دختران کم سن وسال و یا زنان بی سرپرست به یک مسئله عادی تبدیل شده است. در این رابطه چند تحقیق انجام گرفته که صحیح بودن تجاوزها را تأیید می کند. البته در شمال هلند نیز پس از تحقیق پلیس هلند یکی از کارمندان که به بچه های کوچک تجاوز می کرد شناسائی و روانه زندان شد.
آری آنانکه برای فرار از تجاوز به این کشور آمده بودند در بعضی شرایط مورد تجاوز قرار می گیرند.
محمدرضا اسکندری
4 یولی 2005
http://www.payieez.blogspot.com/
mreskandari@gmail.com